زنیت | |||
![]() |
شاید تنها ایراده زندگی اینه که جادش یه طرفست،
فقط باید برونی
و تنها زمانی می تونی وایتس که بپذیری زیر یه کوه خاک بخوابی
اگه می شد برگردی.... قضیه خیلی فرق می کرد
فرح
داشتم وبلاگ بچه ها رو می خوندم
یکی زده بود شب آرزوها...
چقدر آروز کرده بود...
خوش به حالش
چقد آرزو داشت
دیشب بود
من می دونستم
اما هیچ آروزیی نداشتم که بکنم
هیچی
من دیروز بعد از ظهر همه گریه هامو کرده بودم
هیچی به زبونم نمی بومد که بگم
حتی فکر می کردم اصن نباید از خدا اون یه دونه آرزوییو که دارمو بخوام
چون هر چیزی جز اون یه دونه آروز می تونه بزرگترین هدیه ی دنیا باشه
اون یه دونه آرزو ......
دوستام بهم یادآوری کردن
اما من
شاید کلافه بودم
به خاطر حرفای احمقانه ی یه آدم
که نه شعوری داره، نه درکی و نه....
هیچی نداره فقط یه عالمه غرور داره و یه دل سنگ
و من ...
من دیگه هیچی نمی خوام
چون ....
نمی دونم چرا هر وقت نوبت دعا کردن و به آرزوها زسیدن میشه
یه اتفاقی میوفته
یا تو اون لحظه دلم آروم میشه و نمی تونم از خدا چیزیو بخوام
نمی دونم ...شاید خدا می دونه ....شاید
زندگی من یه قانون داره
اونم اینکه زمانی حرفیو می زنم که لااقل 1% احتمال بدم طرف مقابلم اون چیزو نمی دونه یا یادش رفته. ( جز دوتا چیز اونم یکیش تشکره یکیشم اینه که اگه اگه یه روزی دوباره کسیو دوست داشتم و حس کردم که اون واقعا باهام صادقه بهش بگم )
و اگه قرار باشه بگی و فایده ای نداشته باشه، چرا باید بگی؟؟؟
بگی که چی بشه؟ که بگی گفتی؟! اگه بهت بگن این گفتن و نگفتن مهم نیست چی؟
چرا باید به کسی چیزیو بگم که خودش اول و آخر زندگیمو می دونه؟؟
مگه نمی گن اون به همه چیز هم آگاهه و هم بیناست
من دیگه چیو بگم؟؟
چیو بخوام؟؟
اون که همیشه داره منو می بینه
اون که میدونه من....
چرا باید برا یه چیز/آرزوی بی ارزش بهش التماس کنم؟
گریه می کنم بس نیست؟
گریم خب دست دلمه
ولی عقلم که هنوز سر جاشه
زبونمم دست عقلمه
هر بار افتاد دست دلم یه گندی زد.
ولی زبونم به آرزوی یه آدم بزرگم نمیره
یکی که شعور وفاداری یا یه حس ثابت و بی ریا رو داشته باشه
زبونم نمی چرخهL((((
نمی تونم.... شاید هنوز نمی تونم. دوستم ندارم بتونم
چون هیچ وقت نمی تونم با خودم کنار بیام یا اعتماد کنم که کسی وفادار و صادق باشه باهام
جز یه نفر که من احمق..
نمی دونم شاید اون یه نفرم اگه بیشتر دوسش می داشتم یا حتی یه بار یه نگاه مهربون بهش می نداختم همین جوری می شد که بقیه آدمای عوضی هستن
ال.. دوستم می گه " همیشه یه نفر هست که فقط به خاطر خود آدم آفریده شده یکی که درکت می کنه، دوست داره و ... فقط یکم زمان می خواد و یکم تجربه. و همیشه جای هر مرد نیمه پری رو یه مرد پرتر می گیره تا اینکه..." اما من با هر کلامی فقط شکل یه علامت سوال گنده میشم که...! بعدشم تحمل یه مرد نیمه پر فکر نمی کنم همچینم کار راحتی باشه. یعنی خیلی سخته..
اما من صبر و زمانو احساس می کنم تموم شدهL(( شاید دیگه از زندگی جز سختی هاشو درگیریهاش چیزی برای تجربه نمونده باشه .. شاید....
من برا لحظاتی یه دونه آرزومو می خواستم که دل داشتم و دلم می شکست اگه...
وقتی دیگه گنده میشمو یاد میگیرم که هر موفقیتی به یک شکست نیاز داره و اگه کسی نخواد شکست بخوره باید دور موفقیتا رو خط بکشه اونموقه دیگه آرزومو می خوام چی کار
خوب می گم زمین خوردم که خوردم کاری نداره دوباره پا میشم..اصلنم فکر اون شکستمو نمی کنم و تلاشمو دو برابر می کنم تا....
تازه دیگم لازم نیست بنا به یه حس احمقانه و پر از ریای شام شب و لباس اتو کرده و مادر بچه ها و ... مجبور باشم از خوشی ها یا خواب و استراحت خودم بگذرم یا بله قربان بگم. البته این خوشیم ی عبارت کاملا نسبیه که خیلی وقتا واسه آدم عادی می شه.
احتمالا تا اون موقع اون قدرم بزرگ شدم که فهمیده باشم مردا همه ی عشقشون تو ساده ترین یا احمقانه ترین چیزا خلاصه میشه. و اصلا موجودات دوست داشتنی ای نیستن. تازه خیلی هم خودخواه و بی منطقن و صد البته فرصت طلب.
یه مرد هیچ وقت اون قدر لطیف و با احساس نیست که بتونه معنی محبت واقعی رو درک کنه
مردا همیشه تو تکرار خلاصه می شن
تکرار روزمرگی و احتمالا گاهی تکرار یه دروغ از تو دهن یه دختر وسط خیابون یا....
چون خانومِ عاشق خونه اونقدر که عاشقه و مشغول انجام خرحمالیای بچه ها و آقاست که یادش میره باید یکم به خودش برسه و یه حد آزادی رو تو خونه برا خودش در نظر بگیره که آقاهه فکر نکنه کلفت گرفته یا زنش صرفا یه مادره.... و.....
ولی چیکار میشه کرد. تنها کاری که موقع عاشقی از دست آمد برمی یاد رفع احتیاجات عشقه که مسلما آب و غذا و لباسو .... رم شامل می شه. با دوست دارم و عشق که کاری حل نمیشه؟! فقط آدم نباید بذاره همه چیز تو این روزمرگی خلاصه بشه...چه کار سختیه وقت حتی این عشق و دوست دارم گفتنا تبدیل به روزمرگی میشه؟L مگه اینکه هر دونفر اهل یه جور تنوع، شجاعت و جسارت باشن. در عین صداقت.
کاش من یه همچین گنجیو پیدا می کردم.:((((((((((
«روز انکار نفس
روز میلاد تو بود
مرگ این خوش باوری»
فرح
بازم نمی دونم امروز چندمه
فقط می دونم جمعست درست مثل مخ من
یادمه قدیم ندیما تو ارکوت ( کوت کوت ) وقتی می دیدم تعداد آدمایی که منو add می کنن خیلی کمتر از آدمایین که profileamo ، view می کنن کمترن و بعدم اونهمممممممممممه view profile اونم تو یه شب!!!!!!! و اونم در حالتی که من هیچ عکس یا چیز جالبی توی profilam نداشتم و تعداد دوستامم نهایت 4-5 تا بود که همشونم از خودم بدتر بودن!!!!:D:D:D:D:D::D
مونده بودم چرا؟؟؟؟ :D بعدم رفته بودم رو scrapam نوشته بودم :D:D:D:D: منو add کنین چون برا دوستام یه هدیه ی ویژه دارم :D:D:D:D::D و از این ماجرا فقط یه نتیجه می خواستم بگیرم اونم اینکه ببینم اینایی که میان منو view می کنن کیان؟؟؟؟ اصن چرا؟؟؟؟؟ چون من حتی یه عکس منظره هم اونموقع جای خودم نذاشت بودم که لااقل بگم آقا ما هم ذوق مرگیم از اینکه تو یه همچین سایت مزخرفی عضویم و الان داریم دنبال bf می گردیم و بیکاریم که بشینیم با هم آشنا شیم :D:D:D:D:D:D::D!!!!!!! (و این هوس چه کارایی که دسته خیلی از ادما نداد.)
و این احتمال رو می دادم که اگه اون آدما حتی 1% منو بشناسن طبیعتن براشون مهمه که من نفهمم اونا هی میان منو چک می کنن!!!!! البته نتیجه گیری تقریبا مثبت بود. چون باز هم تعداد خیلی زیادی نیودن که با این حرف من خر شده باشن و ....
اینجا هم شده مثل اورکوت.... 1-2 هفته ای که هیچیه هیچی ننوشته بودم هر شب 3-4 تا view داشتم!!!!!! اما چه جوری؟؟؟؟؟؟
اگه یه آدمایی می تونن اینقدر علاقه داشته باشن به وبلاگ من چرا عضو نمی شن؟ که هر وقت چیز جدیدی گذاشتم اونوقت بیان اینجا و.....؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!
ولی خوب اینم می دونم که حرفای یه آدمی که شاید جز 1-2 نفر هیچ کس دیگه ای اینجا نشناسدش و اصلا روی صحبتش با هیچ کدوم اون ادما هم نیست و فقط واسه دلش داره می نویسه ..چر باید جالب باشه؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟!؟
و این رو هم می دونم که اونی که باید اینجا رو بخونه هیچوقت نمی خونه چون......
یاد اورکات به خیر .... چه روزایی که از شیطنت و خنده ی شیطنتام رو زمین نیفتادم؟؟؟؟
اصولا برا هرکی که تعریف می کنیم می ترکه از خنده ...حتی اگر ندونن ما با چه ادمایی چی کارا کردیم؟!؟!؟!؟
هنوزم که یادم می یاد نیشم تا ته ته باز میشه و می گم ایول به خودم
مامان یکی از دوستام همیشه بهم خط می ده / می داد اما من خطای اونو دوست نداشتم. چون اونا رو با شخصیتم منطبق نمی دونستم و جزو هدفم نبود. اما الان گاهی البته گاهی پشیمون می شم که چرا فکر کردم بعضی از آدما نباید شخصیتشون خورد بشه؟؟ در حالی که الان هر چی راستشو می گم تنها اتفاقی که می یفته اینه که فکر کنن دارم دروغ می گم و .....
مممم خلایق هر چه لایق. می گن واسه یکی بمیر که لااقل برات تب کنه...بی خیال
ما که از تو اورکات اومدیم بیرون.. اگه می تونستم حتما این 360 درجه رم پاکش می کردم که دیگه خیالم کلهم راحت شه....
خوب حالا بی خیال دنیا... ولی از الان می خوام برا چند شب اینجا هیچی ننویسم تا ببینم ....
ننننن نتیجه گیریمو بعدن می گم. :D
فرار نکنین چون قبل از این که اینجا رو خونده باشین counteram یه دونه انداخته:D:D:D:D:D
البته :D:D:D:D اگرم خیلیکنجکاون ببینین بعدش چی میشه :D:D:D: میشه عضو شین تا.....:D:D:D:D:D:D:D
فرح
3/5/85
شباهنگام در آن دم که بندد دست نیلوفر
به پای سرو کوهی دام
« گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم»
همیشه دوست داشتم اینو بهت بکم اما دوست نداشتم بهت بگم
شاید اگه یکی باشه که بتونه معنی حرفمو بفهمه خودت باشی
ولی حیف که تو هیچوقت اینجا رو نمی خونی چون ....
فرح
2/ 5/85
همه کنجکاون که ببینن من کیو دوس دارم؟؟
چه اونایی که الانا وبلاگمو خوندن و از تودهن خودم شنیدن
چه برو بکس یونی که همین جوری می شناسمن
همه جز ....
یه شب خواستم با PCم قهر کنم. اما....:(((
بدجوری دلک براش تنگ شده
خیییییییلی خستم خیییییییلی خوابم می یاد، اولین شبی بود که زود خوابیده بودم. اما بعد چهار ساعت و نیم هنوز خوابم نبردهL((
هر بار که چشمامو می بندم می بینمش
و هر بار که باز می کنم
به این فکر می کنم که اون واقعا چی درموردم فکر می کنه؟؟؟
که گذاشتمش سر کار... حالشو گرفتم...
اما ....
ولی می گم نه باید همه چی رسما برا این کله ی پوک و دل کوچولوم تموم بشهL((
بغش گلومو گرفته و داره تا می تونه فشار میده:(((( کاش یه بار فقط یه بار اون قدر فشار می داد که ... اما انگار هر چی به ما می رسه نم می کشه
دیگه فرقی نداره چشمام باز باشه یا بسته....:(( چون دارم
یک لحظه می بینمت
و لحظه ها نمی بینم
اما تمام لحظه ها آن یک لحظه در برابر دیدگانم است
مردای دنیا ته خنگن
اگه با ناز و عشوه ی الکی صد هزارتا دروغ بهشون بگی همشو باور می کنن و خر میشن
اما اگه یه کلمه ی راست بهشون بگی به صد تا چیزِ بی ربط ربطش می دن و....:(((
میون این همه خر تو دنیا همین یکی باید نصیب ما می شد..
البته حالا نصیب که نشد..اصن خوب شد که نشد آخه این یکی از همه خرا خرتره...(;
گاهی آدم می مونه چرا یه آدم باید آدمو نگاه کنه؟؟؟
شاید آدمای مغرور تو چشای آدمای دیگه نگاه می کنن که خودشونو ببینن
ولی من فکر می کردم این یکی تو خونشون آینه نداشته باشه
چون فک کنم اصلا تا حالا خودشو تو آینه نگاه نکرده
آخ خدایا.....:(((
یاهووووووووووووووووووووووو کسی اون بالا نیست؟؟؟
یکی اینجا داره از دست تو فریاد می زنه
اونم توی دلش
همون جایی که می گن تو هم هستی
یکی زیر بارون مونده
یکی زیر کوه غصه مونده
مونده و داره له می شه
فریادش بی صداست
داره توی دلش کمک می خواد
چون این کمکو از کس دیگه ای نمی خواد
فقط اونیو می خواد که خودش ساخت و خراب کرد
برای یکی دیگه ساختو
رو سر من خراب کرد
اما نفهمیدم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زندگی من فقط همین یه دونه چرا رو داره. اگه کسی بتونه بهش جواب بده تمام دنیامو بهش هدیه می کنم. چون اونی که ......... هر چند گفتن اینا فایده نداره. پس ......
پس بهتره برم بخوابم که فردا زود پاشم و برم حموم و بالاخره بعد 4-5 ماه شرکت. چون این چند روزه اینقده کار داشتم که...
اینم از یه شب که خواستم مثل آدما بخوابم اما .....:(((
فرح 2/3/85
و این متن زیبایی یود که یه روز برای من خییییییییییییییییییییییییییلی با معنا بود و امروز،
یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش میکنم
شاید
بخواند از نگاه من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس
او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
دیگر نیست
فقط همین به همین سادگی ولی همه چیز به این آسانی نبود
این متن مال وبلاگ عشق اینترنتی بود و عجب که همه چیز با هم جور درمیاد؟:)
فرح
28/4/85
اما سعی کردم همه چیز همان طور باشدکه او می خواهد:(((((((((((((((((((((((
خوب تو کلت فرو کن
که دیگه دوست ندارم
به تو یار ددری
محل سگ نمی ذارم
کم آوردی آخرش
توی رفاقت و مرام
هنوزم چتری بابا
اما هنوزم بی ریام
...
من با تو بد شدم بدتر نمی شم
با حرفای قشنگ تو خر نمی شم
با هر ترانه ضایت می کنم همیشه
تو از حسودی می میری آخ که چی میشه
عرضم حضور نحستون
این روزا بازم عاشقم
بترکه چشم حسود
خوش بود همه دقایقم
خزون آرزوم بودی
بودم تو نقش برگ تو
برای مریم می خونم با آرزوی مرگ تو
هر کی با تو باشه
روزش سیاهه
...
لولو برد اون ... بعد از اون انتظار
تو رو خدا ادای چنگالو در نیار
جواب نامه ی عاشقونمو با یه سیلی
تو پرنده ی دلم ....
من سادرو بگو که دل به کی باخته بودم
روی دریا خونه ی مقوایی ساخته بودم
ترانه ای با مثما از حامد هاکان
فرح
28/4/85
چه احساسی بهتون دست می ده وقتی می خواین با سرعت کار کنین ولی یاهو صفحشو عوض کرده؟؟؟؟به جون خودم فقط می خوام بعد عهد بوقی این صفحه 360 درجمو چک کنم که همه چیز طبق معمول expire نشه:((((
واقعا به این یاهو چی میشه گفت؟ چون ورداشته میلارو بتا کرده دیگه نمیشه انکود کردو متن فارسی خوند....
فقط می تونم بهش بگم دیووووووووووووووووننننننننننننننننننننننه
برا من که این همه خوشبختی محالههههههههههههههههههههههههه
دیگه چیزی برای گفتن ندارم جز اینکه این یه هفته کلی اتفاقای مهم افتاده و من حتی یکیشم ننوشتم!!!!
شنبه 24/4 85
فرح
اگه تاریخو فهمیدم تعجب نکنین:dDDDDDDDD:D:D:D:D:D:برا اینه که امروز رو برد دانشکده تاریخو یه بار خط زده بودن و درستشو نوشته بودن!!!!!!
96073:کل بازدید |
|
46:بازدید امروز |
|
29:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
![]() فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;) | |
لوگوی خودم
| |
| |
لوگوی دوستان | |
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() | |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
زنیت[20] . | |
بایگانی | |
مقدمه آرشیو 2 دلتنگی های همیشگی خاطره | |
اشتراک | |